همسر یک فوتبالیست حرفهای، همیشه به گونهای محبت میکند که گویی در سایة همسرش زندگی میکند. ولی در مورد من اینطور نیست و فکر میکنم در مورد برخی دیگر از فوتبالیستها هم اینطور نباشد.
زنان، مدیران واقعی زندگی خانوادگی هستند و فرزندانم همیشه به من یادآور میشوند که من در بیرون از خانه ستاره هستم و در خانه کنترل همه چیز در اختیار همسرم است. این همسرم بود که مرا تشویق کرد تا ریسک قبول مربیگری فوتبال را بپذیرم و شغل بیدردسری مثل تدریس مربیگری را رها کنم.
او در یک لحظة حساس در زندگیام به کمکم آمد و باعث شد تا یک تصمیم حرفهای بگیرم، وگرنه من به راحتی میتوانستم شغلی را در فاصله 20 کیلومتری منزل داشته باشم. این روزها همسر و فرزندانم برای پرتغال دلتنگی میکنند. ولی همسرم همیشه به فرزندانم یادآور میشود که آنها شهروند جهانی هستند و از اینرو، آنها همیشه خودشان را مدیون مادرشان میدانند.
اما در کنار خانواده، من علایق شخصی دیگری هم دارم. یکی از دوستان صمیمیام رابی ویلیامز است که در لندن زندگی میکند و ما اغلب تلفنی با هم صحبت میکنیم. اما بیشتر صحبتهای ما راجع به فوتبال و زندگی است تا موسیقی، چرا که من بیشتر به موسیقی دهههای 70 و 80 علاقهمندم؛ گروههایی مثل استینگ، برایان آدامز، پینک فلوید و Genesis.
البته به نظر میرسد که من در بین خوانندهها هم طرفدارانی دارم. چون در یکی از بازیهای خانگی چلسی، برایان آدامز که در ورزشگاه بود، با سخنگوی من تماس گرفت و پیروزی تیم را تبریک گفت. البته ظاهرا او میخواسته با موبایل شخصی من تماس بگیرد.
ولی سخنگوی من شماره را به او نداده بود، چرا که شش نفر شماره موبایل شخصی من را دارند. البته من یک شماره موبایل اختصاصی هم برای تماسهای همسرم دارم. اما باید اعتراف کنم که از صحبت کردن با موبایل متنفرم و آن را مخل حریم خصوصیام میدانم. حتی قبل از اینکه به این ردة مربیگری برسم، از موبایل فقط برای ارسال پیام کوتاه استفاده میکردم.
البته درک میکنم که شهرت، همیشه مزایا و معایبی دارد و چند ماه قبل که با خانواده به دیزنیلند رفته بودیم، شرایطی به وجود آمد که تصمیم گرفتیم هرگز دستهجمعی به آنجا نرویم. چرا که تیزر تلویزیونی سامسونگ تازه پخش شده بود و همه چهرة من را به خوبی میشناختند.
یک بار هم که سوار تاکسی شده بودم، راننده پس از اینکه بیست دقیقه با من صحبت کرد، به من گفت: «تو خیلی شبیه مورینیو هستی. ولی فکر نمیکنم خود او باشی، چون او حتما راننده شخصی دارد و سوار تاکسی نمیشود!»